• 06142240866
  • msaneipour@chmail.ir
  • دزفول- خیابان آفرینش نبش خ شریعتی
  • 09106020528

DEZ LENZ

برای پاسداشت و حفظ هویت، اصالت، مذهب و فرهنگ دزفول

یعقوب لیث صفاری

  • ۱۳۸

آرامگاه یعقوب لیث صفاری در ۱۰ کیلومتری دزفول در روستای اسلام آباد واقع شده است. دزفول یکی از شهر های زیبای استان خوزستان بوده که علاوه بر آثار تاریخی، طبیعت بسیار زیبا و تماشایی نیز دارد. 

آرامگاه یعقوب لیث صفاری یکی از جاهای تاریخی و دیدنی دزفول است. یعقوب لیث صفاری بنیانگذار سلسله صفاریان در سیستان بود.
وی سرزمین هایی را که اکنون در ایران و افغانستان است و همچنین مناطقی از پاکستان غربی را اداره کرد. در فرهنگ عامه ایران، یعقوب رابین هود محسوب می شود، زیرا طبق افسانه ها او از ثروتمندان سرقت می کرد و به فقرا کمک می کرد. یعقوب لیث صفاری نخستین بار ۲۰۰ سال پس از ورود اسلام به ایران، زبان پارسی را به عنوان زبان رسمی ایرانی اعلام کرد. مجسمه یعقوب لیث صفاری در ورودی شهر نصب شده است و یکی از شاهکار های مجسمه سازی به شمار می رود. در اطراف این آرامگاه، قبرستان بزرگی وجود دارد که سنگ قبرهای قدیمی موجود در آن نشان از تاریخ کهن این بنا دارد. درخت ها و زمین های سبز اطراف آرامگاه فضای بسیار زیبایی به این منطقه داده که چشم هر بیننده ای را مجذوب خود می کند. این بقعه تاریخی ارزشمند یکی از جاذبه های تاریخی و گردشگری شهر دزفول بوده و گردشگران و علاقمندان بسیاری را به سوی خود جذب می کند.

شرح انتصاب ملا محمدعلی جولای دزفولی به مقام سربازی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)

  • ۴۶۴

دزفول افرادی چون ستارگان تابان داشته ، مردانی عارف و مقدس و زاهد متقّی مانند سید کاشف و مولا علیخان قاری و حاج شیخ سلیمان و سید محمد علی نجفی و   محمد علی جولا و مانند اینان هم تربیت کرده است .

شما اگر در این مطلبی که از نظرتان می‏گذرد دقت و تأملی فرمائید به بلندی و علّو درجه‏ ی ملا محمد علی جولای دزفولی پی‏خواهید برد . او داستانی دارد که در بیست و چهار سال قبل ، در دزفول از ثقاب یدانشمندان آن شهر شنیده‏ام و بعد در کتاب « الشمس الطالعه » و کتاب شرح زندگی« شیخ انصاری » دیده‏ ام ، آنها نقل می‏کرده ‏اند : آقای حاج  « محمد حسین تبریزی » که از تجّار محترم تبریز بوده و فرزندی نداشته و آنچه از وسایل مادّی از قبیل دارو و دوا برایش ممکن بوده استفاده کرده و بازهم دارای فرزندی نشده می‏گوید : من به نجف اشرف مشرّف شدم و برای قضاء حاجتم به مسجد سهله رفتم و متوسل به « امام زمان » علیه السلام گردیدم ، شب در عالم مکاشفه دیدم، که آقای بزرگواری به من فرمودند :

برو دزفول نزد « محمدعلی جولاگر » ( بافنده) تا حاجتت برآورده شود . من به دزفول رفتم و از آدرس آن شخص تحقیق کردم ، به من او را نشان دادند وقتی او را دیدم ، از او خوشم آمد زیرا او مرد فقیر روشن ضمیری بود ، مغازه‏ی کوچکی داشت و مشغول کرباس بافی بود. به او سلام کردم ، او گفت : علیک السّلام آقای حاج محمدحسین حاجتت برآورده شد ، من از آنکه هم اسم مرا می‏دانست و هم گفت : حاجتت برآورده شده تعجب کردم و از او تقاضا نمودم ، که شب را خدمتش بمانم.

گفت : مانعی ندارد .

من وارد دکان کوچک او شدم ، موقع مغرب ، اذان گفت و نماز مغرب و عشا را با هم خواندیم ، مختصری که از شب گذشت ، سفره‏ای را پهن کرد، مقداری نان جو در آن سفره بود و مقداری هم ماست آورد ، با هم شام خوردیم .

من و او همانجا خوابیدیم ، صبح برخاست و نماز صبح را خواندیم و مختصری تعقیب خواند و دوباره مشغول کرباس بافی خود شد .

به او گفتم : من که خدمت شما رسیده‏ام دو مقصد داشتم یکی را فرمودید که برآورده شد ، دومی این است که شما چه عملی انجام داده‏اید ، که به این مقام رسیده‏اید؟

« امام (علیه السلام) » مرا به شما حواله می‏دهد !!

از اسم و لقب من اطّلاع دارید !!

گفت : ای‌ آقا ، این چه سؤالی است که می‏کنی؟! حاجتت برآورده شده ، راهت را بگیر و برو.

گفتم : من میهمان شمایم و باید میهمان را اکرام کنی ، من تقاضایم این است که شرح حال خودت را برایم بگویی و بدان تا آن را نگویی نخواهم رفت.

گفت : من در همین محل مشغول همین کسب بودم ، در مقابل این دکان یک نفر از اعضای دولت بود ، او بسیار مرد ستمگری بود .

سربازی از او و خانه اش نگهداری می‌کرد ، یک روز آن سرباز نزد من آمد و گفت : شما برای خودتان از کجا غذا تهیه می‌کنید؟

من به او گفتم : سالی صد من جو و گندم می‌‌خرم ، آرد می‌کنم ، و نان می‌پزم و می‌خورم ، زن و فرزندی هم ندارم .

گفت : من در اینجا مستحفظم و دوست ندارم ، از غذای این ظالم که حرام است بخورم ، اگر برای تو مانعی ندارد صد من جو هم برای من تهیه کن و روزی دو قرص نان برای من درست کن ، متشکر خواهم بود.

من قبول کردم و هر روز دو عدد نان خود را از من می‌گرفت  و می‌رفت ، یک روز که نان را تهیه کرده بودم و منتظرش بودم از موعد مقرر گذشت ولی او نیامد . رفتم و از احوالش جویا شدم . گفتند : مریض است ! به عیادتش رفتم، از او خواستم اجازه دهد ، برایش طبیب ببرم . گفت : لازم نیست من باید  امشب بمیرم نصفه های شب وقتی من مُردم کسی می‌آید و به تو خبر مرگم را می‌دهد ، تو بیا اینجا و هر چه به تو دستور دادند عمل کن و بقیه آرد هم مال تو باشد ، من خواستم شب در کنارش بمانم ، به من اجازه نداد ، من به دکان آمدم .

 نصفه های شب متوجه شدم ، که کسی در دکانم را می‌زند و می‌گوید : محمد علی بیا بیرون ، من بیرون آمدم ، مردی را دیدم که او را نمی‌شناختم ، با هم به مسجد رفتیم دیدم ، آن سرباز از دنیا رفته و جنازه ‌اش آنجا است دو نفر کنار جنازه‌اش ایستاده‌اند.

به من گفتند : بیا کمک کن ، تا جنازه او را به طرف رودخانه ببریم و غسل دهیم . بالاخره او را به کنار رودخانه بردیم و غسل دادیم و کفن کردیم و نماز بر او گذاردیم و آوردیم کنار مسجد دفن کردیم .

سپس من به دکان برگشتم . چند شب بعد ، باز در دکان را زدند ، من از دکان بیرون آمدم دیدم ، یک نفر آمده و می‌گوید : آقا تو را می‌خواهند با من بیا تا به خدمتش برسیم ! من اطاعت کردم و با او رفتم ، به بیابانی رسیدیم که فوق العاده روشن بود مثل شبهای چهاردهم ماه با اینکه آخر ماه بود و من از این جهت تعجب می‌کردم . پس از چند لحظه ، به صحرای لور (که شمال دزفول واقع شده) رسیدیم ، از دور چند نفر را دیدم که دور هم نشسته‌اند و یک نفر هم خدمت آنها ایستاده است ، در میان آنهایی که نشسته بودند یک نفر خیلی با عظمت بود ، من دانستم که او حضرت « صاحب الزمان(عج) » است ترس و هول عجیبی مرا گرفته بود و بدنم می‌لرزید . مردی که به دنبال من آمده بود ، گفت : قدری جلوتر برو ، من جلوتر رفتم و بعد ایستادم . آن کس که خدمت آقایان ایستاده بود ، به من گفت جلوتر بیا نترس من باز مقداری جلوتر رفتم .

حضرت « بقیه الله  (عجل الله تعالی فرجه الشریف) » به یکی از آن افراد فرمودند : منصب سرباز را به خاطر خدمتی که به شیعه‏ی ما کرده به او بده .

عرض کردم : من کاسب و بافنده‏ام چگونه می‏توانم سرباز باشم (خیال می‏کردم مرا به جای سرباز مرحوم می‏خواهند نگهبان منزل آن مرد کنند )

آقا با تبسّمی فرمودند : ما می‏خواهیم منصب او را به تو بدهیم ، من هم باز حرف خودم را تکرار کردم .

باز فرمودند : ما می‏خواهیم مقام سرباز مرحوم را به تو بدهیم نه آنکه سرباز باشی برو و تو به جای او خواهی بود.

من تنها برگشتم ، ولی در مراجعت هوا خیلی تاریک بود و بحمدالله از آن شب تا به حال دستورات مولایم حضرت « صاحب الزمان(عج) » به من می‏رسد و با آن حضرت ارتباط دارم که منجمله همین جریان تو بود که به من گفته بودند1 .

                             

  1 . تشرف ملا محمد علی جولای دزفولی در کتاب های زیر نقل شده است :

کتاب شخصیت شیخ انصاری تألیف آیت الله حاج شیخ مرتضی انصاری نوادة  شیخ اعظم از صفحة 52 الی 55

کتاب ملاقات با امام زمان (عج) تألیف حاج سیّد حسن ابطحی ، صفحه 275 تا 280

کتاب برکات حضرت ولی عصر (عج)- تألیف آقای سید جواد معلم

 

پرندگان مهاجر دز؛ مهمانان دوست داشتنی

  • ۱۴۰

سد دز

  • ۱۶۸

 

منطقه سد دز را با عنوان دریاچه شهیون هم می‌شناسند؛ چرا که آبگیر شهیون دقیقا در پشت سد قرار دارد در 33 کیلومتری شهر دزفول قرار دارد. این دریاچه به قدری زیباست که نظر گردشگران زیادی را جلب کرده است. قدمت این سد که یک سد بتنی برقی-آبی محسوب می‌شود، به دوره پهلوی برمی‌گردد. هدف از ساخت این سد، مدیریت آب و تامین نیروی لازم برای تولید برق و کنترل سیلاب‌هاست. 

این سد روی رودخانه دز قرار داشته و یکی از مهم‌ترین سازه‌ها برای جلوگیری از طغیان رودخانه دز به حساب می‌آید. 

خانه قطب دزفول 1

  • ۱۸۶

خانه قطب متعلق به سیدمرتضی قطب معروف به آقاگپ بوده است که لقب آقاگپ مربوط به پدربزرگ ایشان بوده است.

ایشان اهل تدین و از خیرین بنام شهرستان دزفول بوده اند که از اقدامات ایشان می توان به ساخت مدرسه قطب، حمام قطب و مشارکت در ساخت بیمارستان یازهرا دزفول اشاره کرد و همچنین ایشان در روزنامه مکتب اسلام هم مشارکت فعال داشته اند

قدمت این بنا تقریبا 470 سال است و مربوط به اواخر دوران صفوی می باشد .

از ویزگی خاص این خانه می توان به نقوش خوون چینی بر روی ستون های خانه اشاره کرد. این خانه دارای ایوان و شبستانی بزرگ می باشد.

دریاچه شهیون

  • ۱۷۶

دریاچه شهیون یا دریاچه سد دز در شمال شرقی و قسمت هایی از شمال شهرستان دزفول و در استان خوزستان واقع است. این دریاچه پشت کوه‌های منطقه شاداب دزفول قرار دارد. وسعت این دریاچه در شرایط پرآبی و کم‌آبی کمی متفاوت است و در حالت کلی در حدود ۶٬۰۰۰ هکتار است. عمق دریاچه نیز در ژرف‌ترین مکان به ۵۰ متر می‌رسد. منشا آب این دریاچه از ارتفاعات شهرهای اراک و الیگودرز است و پس از عبور از رشته کوه‌های زاگرس و دریافت ریز آبه‌های فراوان وارد این دریاچه می‌شود. در این دریاچه تعدادی جزیره کوچک و بزرگ وجود دارد که انبوهی از درختان کُنار و بادام کوهی در آن‌ها رشد کرده است.

 

غروب پل باستانی دزفول

  • ۱۴۲

پل تاریخی دزفول با بیش از 1750 سال قدمت به عنوان قدیمی‌ترین پل استوار جهان که هنوز حیات خود را حفظ کرده یکی از راه‌های ارتباطی شهر جندی‌شاپور و سرزمین بین‌النهرین بوده که به دستور شاپور اول ساسانی و پس از پیروزی ایران بر والرین و با به کارگیری اسرای رومی ساخته شده است از این رو به «پل رومی» نیز مشهور است.
 

http://eitaa.com/saneiart
www.dezlenz.ir
 

کبوتر و آسمان

  • ۱۵۲


 کبوتر و آسمان

بگذار سر به سینه ی من، تا که بشنوی، آهنگ اشتیاق دلی دردمند را.
شاید که بیش از ین نپسندی به کار عشق، آزار این رمیده ی سر در کمند را.

بگذار سر به سینه ی من، تا بگویمت:
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست؟
بگذار تا بگویمت: این مرغ خسته جان، عمری است در هوای تو از آشیان جداست.

 دلتنگم آنچنان که: اگر بینمت به  کام، خواهم که جاودانه بنالم به دامنت، شاید که جاودانه بمانی کنار من، ای نازنین- که هیچ وفا نیست با منت-

 تو، آسمان آبی آرام و روشنی،
من، چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم! با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت. ای نوشخندِ صبح،
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب، بیمار خنده های توام، بیشتر بخند! خورشید آرزوی منی، گرم تر بتاب!

 


یکی از اشعار بسیار زیبای فریدون مشیری شعر «کبوتر و آسمان» است. در این شعر کبوتری لب به سخن می گشاید و با آسمان درد دل می کند؛ امّا از دور. کبوتری که بال و پرش از آسمان کوتاه شده است، دلش می خواهد آسمان بداند که در دل کوچکش چه می گذرد. فریدون مشیری به هیچ وجه در شعرش میزان محدودیت کبوتر را بیان نکرده است، ولی به راحتی از زبان کبوتر می توان به این نتیجه رسید که عدم دسترسی او به آسمان یعنی در بند زمین بودن. یعنی وقتی که به آرزویت نمی رسی مهم نیست که در چه فاصله ای از آن قرار داری؛ دور یا نزدیک، هر دو یکی است. فاصله، فاصله است.

 

http://eitaa.com/saneiart
www.dezlenz.ir

لذت ماهیگیری در ساحل رود دز

  • ۲۹۹

 

 فواید ماهیگیری بر سلامت روح و روان
از آنجا که ماهیگیری آدم رو با تامل مستقیم با طبیعت قرار می دهد خیلی سریع باعث کاهش استرس و تنش در انسان می شود مطالعات علمی و تجربه هم نشان داده است که این ورزش می تواند کمک خوبی به رفع بیماری های عصبی مثل افسردگی و اضطراب باشد.

http://eitaa.com/saneiart

 

مسجد جامع دزفول

  • ۱۶۳

مسجد جامع دزفول بنایی  تاریخی و ارزشمند در شهر دزفول است که قدمت آن به قرن پنجم هجری باز می گردد. این بنا در قرن هفتم و دوره صفویه و قاجاریه نیز بارها مورد مرمت و بازسازی قرار گرفت. از نظر معماری و برخورداری از ستون های سنگی و شبستان ها مسجد جامع دزفول از مساجد اولیه دوره اسلامی محسوب می شود. سبک معماری این مسجد بر گرفته از اصول معماری کاخ ایوان کرخه و نمای امروزی چهار ایوانی آن به دوره صفویه مربوط است. در سر در این مسجد نوشته ای نصب شده است که نشان می دهد حدود 1000 سال از عمر مسجد می گذرد و بعد از پل ساسانی دزفول مهم ترین بنای تاریخی این شهر محسوب می شود. نام این بنا به دلیل ویژگی های منحصر به فردی که دارد در فهرست آثار ملی ایران ثبت شده است.

تماس با ما

برای ارتباط با ما می توانید همه روزه از ساعت 10 صبح تا 10 شب از طریق شماره تماس های زیر استفاده نمایید.

  • 09106020528
  • msaneipour@chmail.ir
  • دزفول- خیابان آفرینش نبش خ شریعتی
  • 09106020528